نتایج جستجو برای عبارت :

گلوم درد درد درد داره

نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
اعصابم یکم خورده این روزها!!!!
از روز عرفه یه بغض سنگین مونده تو گلوم
صبحِ روز عرفه دوسانس استخر بودم(مجبور بودم) از 9و نیم تا 1تو اب بودم بعد هم نیم ساعت جک
قلبم رو میشکونه، به تعدد... بغض تو گلوم میشکنه و چشمام نم میشن. اما زشته، دختر باید بخنده، زشته جلو مردم... بغض رو رسوب میدم تو گلوم و نم چشمام رو پاک میکنم و زورکی... 
دلم میخواد پیرهن چارخونه آجری آستین کوتاه بابا رو بگیرم تو دست و تو بغل این مرد زار بزنم. چه فایده؟ دل پرعاطفه اش رو آتیش میزنم فقط. 
همیشه میگه : 
پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک 
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو / تخم حکمت کم دهش ای پندگو!
قربون درک و فهمت مرد... 
تازه می فهمم پرخوری! چقدر می تونه بد باشه! 
حالت تهوع و تبعاتش :دی ،سرگیجه، بی حالی، سنگینی معده!
یک روز و اندی حالم کاملا بد بود! نه می تونستم چیزی بخورم  نه کاری انجام بدم؛ انگار تمام چیزایی که خورده بودم تو گلوم جمع شده بود و پایین نمی رفت. و من اون حجم نامرئی چسبیده به گلوم رو حس می کردم.  می خواستم این حال بد رو انکار بکنم ولی نمی شد.
+ تازه پرخوری آنچنانی هم نبود! انگار کن در عین اینکه اصلا گرسنه نبودی، عصرونه بخوری ولی عوضش شام هم نخوری :/
دیروز از الکتروژن اومدن بازید 
جالب بود برام یه هیئت درست و حسابی و باسواد و کار بلد 
اونقدر ذوقم برای یادگیری تابلوعه که سلمانپور گفت یکم بکش پایین فیتیله ی جذابیتتو
همه چی اوکی بود تا وقتی یکیشون برای یه سوال از دستگاه "سایزر" منو برد انتهای سالن
خوبه اوضاع؟
آره شکر 
ایمیل های شما برای پیشنهاداتون برای استاتور خیلی جالبه و ما روش مطالعه داریم 
من دقیقا هرچی از مهندس سلمانپور یاد میگیرم گفتم براتون
دوس داری پیشرفت کنی؟
همه دوس دارن 
بیا پ
نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
تنهایی و سکوت و به همه چیز ترجیح میدم!
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
متدینین عزیز اهل صله رحم باشید، خوش رو باشید، مهربون باشید، متکبر نباشید!!یادتون نره ستارالعیوبی خداست که بهتون ع
من عاشقانه شهدای جنگ رو دوست داشتم همیشه ولی حالا دقیقا الان که مینویسم و صورتم از اشک و گلوم از بغض اشباح شده حتی از یادآوری عظمت شهدا تمام بدنم شروع به لرزیدن میکنه.شاید از بیرون مسخره و کوته فکرانه به نظر برسه که مطلقا برام مهم نیست ولی مگه میشه چشم بست روی کسایی که ره صدساله رو یک شبه رفتن؟
الان چرا ساعت ۳ صبح منو وارد دنیای خودتون کردین یهو؟دنیایی داره دل دادن به دل شهدا.کدومتون منو دعوت کردین امشب؟نگاه های قشنگ تک تکشون داره میاد جلوی چ
بسم‌الله
اصلا نفهمیدم آبان چطوری گذشت!
امروز آخر آبانه و این ماه هم پر از چالش و اتفاق و ماجرا بود.
جلسه با استادم و اینکه گفت میتونم دفاع کنم اما اون ایراد لعنتی که پیدا نمیشه و دانشجوش تن و بدن منو میلرزونه که این ایراد اساسی داره!!
ارائه دیروز مانا و شروع دو هفته پرکار و پر استرس ...
احساس می‌کنم مغزم گنجایش نداره، داره می‌ترکه، حتی تو خوابم مغزم استراحت نمی‌کنه ازخپاب که بیدار میشم خسته‌ترم ...
چرا این پایان‌نامه عزیزترازجان تموم نمیشه؟!
سلاااامممم:)))
آبجی اولی و خواهرزاده گرامی و جان بالاخره اومدن^...^
 
خیلییی خوشحالم...الحمدلله:)
 
پ.ن1:فردا هم تعطیله...و امتحان میان ترم علومی که عقب افتاد...:)
 
پ.ن2:پنجشنبه رفتم بیرون، تا نصفه شب همش احساس می کردم ته گلوم غبار داره...اونقدر صدامو صاف کرده بودم که گلوم میسوخت...
خدا رو شکر که فردا رو تعطیل کردن...^...^
همین که خبر تعطیلی رو شنیدم زنگ زدم "ز.ع"و مبینا که تعطیله...مبینا میگه:بهترین خبری بود که میتونستی بهم بدیییی...:))))))
 
خلاصه که شبتون به خ
اولین بار بود مامان آمارمو به دوست جماعت داد.
مامانم خوشش نمیاد بهش زنگ بزنن و بگن فاطمه کجاست؟!
ولی خب بازم خیلیا شمارشو دارن وزنگ‌میزنن
مامانمم میگه :نیست ، نمیدونم ،خبر ندارم ، شاید خوابه من سرکارم نمیدونم ، تو دوستشی بهتر باید بدونی ،...
حالا این‌همم بی محلی میکنه ها بازم نمیدونم چرا اینقد مامانو دوست دارن
امروز ولی انگار خواست در حقم خوبی کنه اگه ببینمش حالم خوب میشه بهش گفت :
حالش خوب نیست ، همش خوابه ، نمیدونم میخوای بیا خونمون من هستم
آبجی برام از حرف‌های مشاور گفت .. گفت کارایی میخواستی بکنی و تصمیم‌هایی داشتی ک خیلی برات مهم بودن و انجامشون نداد ی و افسرده شدی 
وقتی آبجی بهم گفت بغض بدی تو گلوم چنگ انداخته بود ...حالم بد بود میخواستم برم جایی و گریه کنم ... بیست سال نداره و اینقدررر تحت فشار بوده 
حالا نامزدش میخواد پله پله اونو به هرچیزی که میخواسته برسونه و خب من خیلی خیلی نظرم راجع بهش تغییر کرد ،مثلا زنگ زده به بابام و گفته من خودم میخوام فلان کارو انجام بده شما مشکلی ن
از بس بغضم سنگینه که «اشک ها» با هم دعوا دارن کی اول بره یه هلهله همه دنبال تصاحب این مِیدونن و این ادامه داره و بغضه تو گلوم میمونه این اون وقتیه که دیگه امیدی به زندگی ندارم . اون وسط یه اشکی هست خیلی اروم و بی خبر بدون هیچ حرفی تنها میاد بیرون تنها قل میخوره و خیلی راحت بایه پوزخند پاکش میکنم و برمیگردم به اونایی که ارزش منو خورد کردن میگم مهم نیست مهم اینکه خودم میدونم ارزش دارم.
« عاشق اون اشکم که تنها اومد و اروم اروم اومد و راحت پاک شد» 
متن ترانه مسعود علی اکبری به نام تو مال من شو

 
 
به دور چشمات بگردوم بگردومدعا می کنوم که بشی مرحم دردوممی خوام چشات و بزاروم پروفایلومهمه حسودا بفهمن تو رو دارومدل ای دل ای یاروماعشق دلداروماتو مال من شو دلبروم برات خیلی دارومابا تیر مژگونت یه جور دلوم رو بردیما عاقل بودم خب ولی دیونوم کردیمستوم از بوی توطاق ابروی توهر جا بری گلوم ما میام دنبال توهرجا بری گلوم ما میام دنبال تودل ای دل ای یاروماعشق دلداروماتو مال من شو دلبرومبرات خیلی دار
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادانلود موزیک آی آی گلوم
طناب داری که دور گلوم بود و داشت خفم می کرد پاره شد...
بلاخره نفسم بالا اومد...
مامان جون الان بهم گفت:
دخترم وسایلتو جمع کن بابات زنگ زد گفت داره میاد دنبالت عزیز دلم.
چیزی نمونده بود خفه شم.ولی...جونی نمونده برام...خوب نیست حالم.گریه ام بند نمیاد:'( مامان جون میگه دیگه بخند یه هفته گریه کردی چی شد؟ دیدی آخرش اونی شد که بهت گفتم.
ولی نمی دونه چی به سرم اومده :( بابا خودتم نمی دونی چیکار کردی باهام!! 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادانلود موزیک آی آی گلوم
تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت ...
اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !
روح وحشی
+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 
این نیز بگذرد ...
++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)
پیرو گلودرد بامنبع نامشخصی که یه هفتس امونم رو بریده، امروز به خفقون رسیدم و صدام به کلی قطع شده...
حالا فک کنید من که روزانه اینهمه  باعلی حرف میزنم، چطور منظورامو بهش میرسونم!فقط یه آواهای اهنجاری از ته گلوم میاد بیرون.
خدایا شکرت بخاطر تارهای صوتیمون
تو روزای آخر سال دلم بدجوری شکست و بدجوری هم دل شکوندم:`(
دعا کنید برام،که خوب باشم، درست باشم.صبور‌ باشم.
چند ساعت بیشتر به سال نو نمونده و من به اندازه همه دنیا،بغض دارم تو گلوم هنوز..... روزگارم با ما همراهی کرده که امشب شده شهادت...می تونیم هرقدر خواستیم گریه کنیم.
خدایا بازم شکرت،شکر به خاطر همه چیزایی که داریم، چه میبینیم و میفهمیم چه نمی بینیم و نمی فهمیم.
+فک می کردم آخرین پست سال ۹۸ پست بهتری باشه ولی‌‌...نشد..نشد...
++سال نو پیشاپیش مبارک
این بار مستقیما ب خودم گفت:/
گفت وقتی درباره مهدی حرف زدی حس کردم برات با بقیه فرق داره
حس کردم خیلی خوشت اومده
پس چرا من خودم این حسو ب این شکل ندارم؟
اون چطور بعد اولین حرفامون اینو برداشت کرده؟
الان ک اینجور شده دگ نمیخوام خیلی با کسی حرف بزنم بجز یکی دو نفر ک برای مشورت بهشون نیاز دارم...
چرا فکر میکنن من احساسم ب این زودی درگیر شده؟
من کاملا دارم با منطق تصمیم میگیرم و روی این موضوع مطمئنم
چون من تمام اون حالات عاطفی مسخره رو ی بار درک کردم...
امروز آخرین امتحانم دادیم^^
ممممدررررسسسسمون تموم شد
خوب یکمی جو امروز بد بود چون احتمالا دوستامونو نمیبینیم
ولى توراھ برگشت با دوستم آیس پک خوردیم
خیلى خوش گذشت جاتون خالى^~^
اولین بار بود9صبح آیس پک میخوردم .تمام گلوم یخ زد
بالاخره تابستون شششششششششد

*امروز فک کردم دیدم3سال دیگه کنکور دارم @~@استرس گرفتم
**بگین تو وبم چی بزارم خوبه^^
***لبخند یادتون نرھ=)))
دیشب یک خواب خوب دیدم.. خیلى خوب.. اینقدرى که تو خواب از خوشحالى گریه میکردم.. اینو به محض اینکه بیدار شدم از چشماى خیس و بالش خیس ترم فهمیدم..با لبخند از خواب بیدار شدم اما خیلى دووام نداشت..چند لحظه خوابى که دیده بودم رو تو گیجى مرور کردم و لبخندم ماسید و دلم گرفت..یه خوابایى میبینى و یه رویاهایى سراغت میاد که آرزو میکنى کاش واقعیت داشت اما همین که بهش بیشتر فکر میکنى به این نتیجه میرسى همچین اتفاقى در واقعیت هیچ وقت نمى افته و همچین حقیقتى وجو
دیروز با وضع اسفناکی از خواب بیدار شدم. سرم سمت راست سرم و سمت راست گردنم به همرام سمت راست گلوم داشت منفجر میشد. چرا؟ یورو داره گرون میشه!! سعی کردم مقاومت کنم و دکتر نرم و مثل همیشه اما نمیشد، درد به حدی زیاد بوود که هیچ کاری نمیتونستم کنم. خلاصه رفتم دکتر بهش گفتم و تو کمتر از 5 دقیقه برام قرص و شربت نوشت. گفتتم اق من جدیدنا سر دردام زیاد شده و قشنگ از زندگی میندازتم. گفتم چه مدلیه جلوی سرمه و اینا. منتطر بودم بهم خبر بده میگرن گرفتی شاید گرفتم :
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
امروز معنی این روضه رو فهمیدم، داغ دل رقیه خانوم و بقیه بچه های خیمه ها.
من میدونم امام خامنه ای، مثل حضرت اباعبدا... در روز عاشورا تنها نیست، ولی یک بغض تلخی گلوم رو گرفته که دلم می خواد مثل طفل امام حسن بدوم وسط میدون جنگ و به داد اربابم برسم.
نه روز روزگارش مثل روزه
نه شبهاش رنگ و بوی ماه داره
حواس روزگارش پرت انگار
همیشه توی سینه اش آه داره
 
به روی دلخوشی ها چشم بسته
برا غصه دلی آگاه داره
به هر دشت و دمن خونده فراغی
به لب هاش غزلی جانکاه داره 
 
گمونم دل زلیخایی کشیده 
که دائم سر میون چاه داره
نگارش دیگه بی نام و نشونه
که یکسر حوس بیراه داره
 
به دنبالش جلو چشم رقیبون
سر جنگ با قشون شاه داره
دوچشمونش به راه قاصدک هاست
هوای دلبر دلخواه داره
 
 
چشمام بالاخره همراه با اسمون بارونی رشت بارید...
خیلی وقت بود توی گلوم یه بغض سنگین گیر کرده بود 
نمی ترکید و هی بزرگتر میشد و به قلبم فشار میاورد ...
ترکید...بالاخره ترکید...
دوست ندارم اشکم بند بیاد...
دوست دارم همین طور ادامه پیدا کنه تا همه چی رو بشوره ببره.
...
+وقتی دلم میگیره صدای گیتارم خیلی دلنواز میشه برام...
متن آهنگ مگه واسه تو فرقی داره مهدی جهانیدلخوشی من توبودی که رفتی خواب میبینم هی به خونه برگشتیبد جا ولم کردی تو این همه سختی کی از حال من خبر دارهدنیا شده تیره انگار دیگه دیره تصمیم تو گرفتی که خبری نی دیگهخیلی وقته دلم از زندگی سیره کی از حال من خبر دارهکی از حال من خبر داره کی از حال من خبر داره مگه واسه تو فرقیم داره
ادامه مطلب
دو شب پیش زنگ زد و حال و احوال و پرسید کسی پیشته گفتم آره 
گفت تنها بودی زنگ بزن.
میشه گفت تا حالا نشنیده بودم همچین جمله ای ازش.
عجیب بود برام ولی دیگه فرق کردم و سریع هل نمیکنم که بگو بگو بگو 
گفت باشه و خدافظ 
دیروز زنگ نزد 
خوبی؟سارا زنگ نزد؟
این اولین بار بود بدون گفتن "دختره" میپرسه.
این فرهنگ اون منطقه است خیلی کم از اسامی استفاده میکنن خیلی 
همیشه از حاشیه به اصل میرسن توو اسم 
اون دختره 
پسره 
برادره فلانی 
خاهره فللانی 
رشتیه 
قزوینیه
نسیم داغِ دم عصر می پیچیه توی لباسی که هیچ وقت توی خونه نپوشیده بودمش، مهره های درشت سورمه ای رو یقه اش با هر قدمی که بر می دارم بهم می خورن ولی صدایی ندارن، شاید هم من نمی شنوم، مثل تمام این دو سه هفته ای که نه دیدم و نه شنیدم و یه باره دیدم رسیدم به خرداد و خرداد هم داره میره و تمام این مدت به جای مغز و احساسم بدنم تصمیم گرفته برام. اونقدر محکم و قوی که دیگه فقط فکر می کنم که دارم فکر می کنم...

زنگ زد و گفت خوبی؟ گفتم اره. گفت چه خبر؟ گفت بی خبری. هی
با خودم فکر کردم باید خودم را با بدترین حالتی که امکان داره مواجه بشم، تصور کنم. زبونم لال اطرافیانم چیزشون بشه و از دستشون بدهم بدون مراسمی گروهی دفن بشوند و بگویند اینه ... اول که خیلی عمیق داشتم فکر میکردم بغض اومد تو گلوم فکر کردم همچین اتفاقی بیفته حتما من غش میکنم و از غصه پیر میشم، اما بعد فکر کردم باید بپذیرم و باید سرم را بندازم پایین زندگی کنم با همه ی دردهاش و این غم میشه سربار همه ی غم هام و یه داغ رو دلم داره تا بمیرم. بعد تصور کردم خ
دلم دوتا گوش شنوا میخواد بدون قضاوت شدن
کسی حرفام و بشنوه و سکوت کنه
یکی مثل خانم دکتر 
حیف که سرش خیلی شلوغه و هربار زنگ میزنم وقت مشاوره بگیرم برای دوماه بعد وقت میدن وقتی که دیگه حرفی برای گفتن ندارم...
حرفام همه بغض شده تو گلوم...
دلم میخواد برم تو بلندی فریاد بزنم...
دوست دارم داد بزنم بگم 
خدا منووووووووووووو ببین این زندگی رویای من نیست....
ببین جوونیم چطور داره به باد میره
ببین شب و روزام درگیر دوا و دکتر و دارو شده
ببین دارم با مردی زندگی
میدونی حس میکنم باید یه چیزی بگم...یه چیزی بنویسم...یه چیزی تو گلوم شبیه یه غده داره هی بزرگ و بزرگ تر میشه و بعد شکل غم تو چشمام خودشو نشون میده...حس میکنم باید حرف بزنم،اونقدر حرف بزنم که اشکم سرازیر شه و بشوره غم توی چشامو....میدونی من خودمو میشناسم،وقتی جلوی آینه می ایستم میفهمم که چند وقتیه هیچ برقی تو چشام نیست...بهم میگفتی وقتی میخندم چشامم میخنده...اما ببین...چند روزیه که چشام نمیخنده....نمیدونم چرا ته نوشته هام همش باید به تو ختم شه...شاید چو
بسم الله الرحمن الرحیم./
 
سری اول که تو شهربازی دیسکوکاستر سوار شده بودم ترسیده بودم خیلی جیغ زدم. اونقد که وقتی تموم شد با اینکه ترس و لذتش قاطی بود و خیلی کیف داشت ، گلوم و سرم درد گرفته بود از صدای جیغام ! سری دوم خیلی بیخیال سوارش شدم ، نفهمیدم کی تموم شد همه ی لحظه هایی رو که دفعه ی قبل جیغ کشیده بودم داشتم میخندیدم و کیف میکردم و خنکای هوا و رهایی رو حس میکردم ، دریغ از یه جیغ کوتاه ... اینو نوشتم که دو تا نکته رو بگم : تو زندگی همه چیز به انتخ
حاج مهدی سلحشور
#سنگین
تا مشکتو تو آب زدی..... موجای دریا شد آروم
تا رو به ساحل اومدی... بغضی نشست توی گلوم
همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم
رو لب گل کرد ناله های امّن یجیبم
بلند شو بنگر که شمشیرا رو کشیدن
آخه میدونم بدون تو من غریبم
اباالفضل...اباالفضل... 
وقتی داره به فرق تو... عمود آهن میخوره
قبل چشای باوفات... تیر به دل من میخوره
صدای زخمیت برای من دلنشینه
گرفتم دستای زیبا تو روی سینه
پاشو ببین مادرمون اومد عیادت
گرفته کل شریعه بوی مدینه
اباالفضل...
یه  پرنده دوست دارهآسمون  آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
 یه  پرنده دوست دارهخوب و مهربون  باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون  باشه
یه  پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
 یه  پرنده دوست دارهرو  زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه  پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
امروز وقتی داشتم بین مردم و تو شلوغ پلوغیا شهر خسته و کوفته راه میرفتم ‌و هوای گند مرکز شهر رو میدادم تو ریه هام و بوی اگزوز اتوبوس تو گلوم فرو میکردم...
و انگار هیچ کس منو نمیدید و تنه میزدن و پامو لگد میکردن...
از دور ...
یکی که خیلی شبیهت بود رو دیدم ...
قلبم ایستاد ...زمان ایستاد...و سکوت توی سرم جای شلوغیا رو گرفت ‌‌...گرماو آلودگی مرکز شهر دود شد و رفت ...من بودم صدای  ضربان قلبی که از تو سرم مبشنیدم ...و یکی تو دلم میگفت خودشه خودشه ....
اومد و از کن
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادریافت
گفته بودم گلوم درد میکرد، خب؟ از آلودگی بود. دیروز بیرون نرفتم خوب شد. شیر و مایعات و شلغم هم خوردم البته! :)
بعد اینکه امروز تعطیل شد امتحان ندادم :)) دیشب رو به یمن تعطیل شدن امروز جشن گرفتم و دو تا فیلم دیدم! 
امروزم صبح پاشدم اومدم اینجا درس خوندیم و گزارش کارمو کامل کردم... و زمان که چقدر سریع گذشته تا الان!
همین دیگه
الان زرافه خوابه. منتظرم پاشه منو ببره، یا خودم برم اگه خیلی دیر نشده باشه.
دارم میترسم ... 
داره میترسونتم ... این زندگی ... ادماش ... رابطه هاش .. عشق و نفرتاش ... 
این بی اعتمادیاش داره میترسونتم ... 
سرد شدنایه یهوییش داره میترسونتم
دل بستنا و دل کندناش ... نادیده گرفتنا و نادیده گرفته شدناش داره میترسونتم 
دارم میترسم ...
میترسمو ...
هییییییییس یادت نره تو حق اعتراض نداری
این پست حاوی کمی آه و ناله مریضی است.... دوست ندارید و ... نخونید...
تا حالا شده وقتی مریض شدین مثلا گلوتون خلط میاره کلیییییییییییی خوشحال شین؟!!!
من الان توی این مرحله ام!
راستش سه روز پیش بود که مستر اچ بلیط رفت و برگشتش هم خرید و خوشحال و خندون از اومدنش بودم که حس کردم سمت راست قفسه ی سینه م کمی درد داره.... توی ذهنم نشستم دو دو تا چهارتا کردم که این یکی از نشونه های کروناس! چه خاکی به سرم بریزم؟!!! بعد هی گفتم: نه سمت راست قفسه ی سینه م هست کل قفسه ی
بدترین ، سخت ترین جمعه سال ۹۸ ... ! فکر نکنم هیچ جمعه ای اینقدر قلبمو بدرد آورده باشه ، نتونستم حتی امتحان فردارو مرور کنم ، انگار یچیزی به گلوم چنگ میزنه... ! 
سردارِ عزیزم ، محبوب ترین ، تو تنها کسی بودی که همه حرفات عملی میشد... ! 
شهادتت مبارک ، اما خیلی غم انگیزه برای ما شهادتتون ، کاش منم پسر بودم حداقل میتونستم  تو این راه یکاری کنم... !
امروز مزار شهدا خیلی شلوغ بود خیلی... ! مامانای شهدا خیلی اشک ریختن ؛ قلبم بدرد اومده....
بسم الله الرحمن الرحیم
 
➖یه وقت‌هایی هست که آدم دلش می‌خواهد واژه‌های اسیرش را آزاد کند. ➖یه وقت‌هایی هست که زندانِ دلِ آدم تنگ می‌شود برای این همه واژه که یک‌ریز به در و دیوارِ دل می‌کوبند. این‌طور وقت‌ها یاد گرفته‌ام زندانِ دلم را برایشان بزرگ کنم تا گلوم، تا چشم‌هام. بعد قدری رهاشان کنم که بغض بشوند و کز کنند گوشه گلویم. که اشک بشوند و بچکند روی گونه‌هام. من چندی‌ست بیرحمانه، واژه‌هایی را به بند کشیده‌ام که مباد به بندم بکشند.
م
الان‌که ساعت ازپنج صبح روز جمعه گذشته
الان که من هنوز نخوابیدم
خوابم‌نبرده یعنی
از گرسنگی اونم در اوج خستگی
الان‌که دهنم و گلوم.پره از عطر خشره کش
الان که اهنگی از یان‌تیرسن که داره پخش میشه
الان‌که من دارم دارمجون دادن یک سوسک‌میبینم از پس جولان دادنهای آخرش
که شاید از روی آخرین‌تلاش ها برای زنده موندن و یا آخرین لذت ها از زندگی
دقیقا همین الان
اره
من دارم تو هپچین وضعیتی به این‌فکرمیکنم که یک‌سوسک دوس داره با حشره کش بمیره یا دمپایی
رفتم ارایشگاه موهامو کوتاه کنه
می بینم داره یه کارایی میکنه:دی
بعد نشونم میده ک با حوصله لمه گذاشته برام
فک میکنم این فرق هنره!
این ذوق داشتنه اس که متفاوت میکنه کارا رو
بعدتر باز فک میکنم
تو کارم هنرمند باشم کاش:)
با زهرا رفتیم کافه کتاب
خلوت خلوت نشستیم کپ زدیم
من گفتم اون شنید اون گفت من شنیدم
و سیر نگاهش کردم دلتنگیام بره پایین
کاش بهش میگفتم چقدر دوسش دارم..
بذا پیام بدم الان بگم-دادم-
بعدشم رفتیم کلیدر ...
#مکانِ امنِ دوست داشتنی
اقا چقد هو
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام به‌گایی‌ها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر می‌بینم. بوهای خوش به جای لذت‌بخش بودن بینی‌ام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.
دونه‌ی برنجی که پرید تو گلوم و سرفه‌ای که انگار باز سرما خوردم، یهو حتی سردم شد، انگار باز سینه‌م تنگ شده از کثافت. نه که چرک کرده باشه اما سینه‌م درد می‌کنه واقعا، نه که کار کار یه دونه‌ی برنج باشه‌ها...نه. دونه برنج وسیله‌س، وسیله‌ هم نه حتی! دونه‌ی برنج بهونه‌س واسه تنگی سینه‌م، واسه سرفه کردن و سرفه کردن و باز شدن راه دودی که از آتیش سینه‌م بزنه بیرون؛ نزنه به سرم.
زندگی همیشه یه چیز عجیب داره برای رو شدن. داره که همین چندشب، شب تولدم ساعت دوازدهش از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم و ساعت سه و نیم صبحش از گریه و ناراحتی خوابم نمی‌برد. داره که وقتی امروز صبح تویِ اوجِ عصبانیت یه جمله‌‌ای که نبایدو سرِ یه نفر که دوسش داشتم فریاد زدم، تو کمتر از دو ساعت همون جمله و همونجوری از دهنِ یکی دیگه برگشت بهم. داره که من لحظه‌ی اول خشکم زد. داره که این حجم از نبودن انبار شده تویِ تمامِ وجودم. نبودنِ بقیه و نبودنِ خود
دانلود اهنگ دور هم بودن چه حالی داره / ریمیکس شاد
دور ♪ هم … بودن چه حالی داره … !! ♪♪دوتا ♪ چشمات … عجب جادویی داره … !! ♪♪دلم ♪ امشب حال … خوبیو داره … !! ♪♪مگه ♪ دنیا … بهتر ما آخه داره … !! ♪♪توی♪ این … دورهمیا دلم با توئه … !! ♪♪با ♪ دلم راه بیای … من دلم میدوئه … !! ♪♪اگه ♪ این … خوابه نذاری که بیدار بشم … !! ♪♪کم ♪ کم ممکنه … از عشق تو بیمار بشم … !! ♪♪تو ♪ بخوای حاظرم … حتی واسه تو یار بشم … !! ♪♪امشب ♪ شب … مهتابه چشا بی خوابه …
یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!بستگی داره توپ توى دست کی باشه!یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!بستگی داره عصا توى دست کی باشه!دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!بستگى داره روزى شما دست کى باشه!همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!پس ، دلواپسی هایت ،
جمعه صبح که از خواب بیدار شدم گلوم میسوخت و یکم متورم شده بود. طبق روال همیشه که با خوردن آب گرم و لیمو خود بخود خوب میشدم، خیلی گلو درد رو جدی نگرفتم . شنبه وقتی از سرکار رفتم خونه‌ی مامانم، خیلی بی حال بودم و علایم سرماخوردگی داشت خودش رو نشون میداد. تا عصر یکم استراحت کردم اما بی فایده بود برای همین به پرویز زنگ زدم که بیاد با هم بریم دکتر. دکتر هم گفت بله آنفولانزا گرفتی و دوتا آمپول نوشت با یه سری داروی سرماخوردگی و یک روز استراحت کامل. برا
طرف از پشت تلفن می‌گه: "ازش بپرس ببین استرسِ چی رو داره؟"
سوال رو بلند ازش پرسیدم؛ روش رو برگردوند و گفت: "بگو هیچی."
تلفن رو که قطع کردم فقط دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم نگران هیچی نباش، اگه بخوای برات قسم می‌خورم که حالش خوب میشه؛به فکر خودت هم باش. به منی فکر کن که از طرفی تو رو با این حال می‌بینم، و از طرفی اونو روی تخت بیمارستان.
ولی هیچ‌کدوم از این کارا و حرفا رو نکردم و نزدم.
فقط سعی کردم با مسخره‌بازی و حرفای بی‌ربط ذهنش رو یکم از مسائل پ
طرف از پشت تلفن می‌گه: "ازش بپرس ببین استرسِ چی رو داره؟"
سوال رو بلند ازش پرسیدم؛ روش رو برگردوند و گفت: "بگو هیچی."
تلفن رو که قطع کردم فقط دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم نگران هیچی نباش، اگه بخوای برات قسم می‌خورم که حالش خوب میشه؛به فکر خودت هم باش. به منی فکر کن که از طرفی تو رو با این حال می‌بینم، و از طرفی اونو روی تخت بیمارستان.
ولی هیچ‌کدوم از این کارا و حرفا رو نکردم و نزدم.
فقط سعی کردم با مسخره‌بازی و حرفای بی‌ربط ذهنش رو یکم از مسائل پ
اخه اینکه جلبک قرمز فیکوبیلین داره یا کربوهیدرات ذخیره ای فلوریدین داره یا حتی دیواره گالاکتان سولفاته و ترکیبات موسیلاژی داره و اینکه cyanidium به سنگ می چسبه به هیچ دردی نمی خوره و در میتونم بگم اگه اشتباه گفتم خونم مباحتون که در هیچ یک از لحضات زندگیم اینا به درد نمی خوره 
اینجا داره برف می باره؛ از اون برف های رویایی و انیمیشنی :)انگار کن فرشته ها اون بالا داشتن با بالشتا بازی می کردن و رو سر و تن همدیگه می کوبوندن و حالا ترکیده و داره رو سرمون پَـــر می باره ^_^
پــَر...پـــَــــر... پــَــــــــــــــــــر می باره... :)
+ محض تصور دونه های خیلی درشت برف.
دیشب تقریباااا ۳و نیم بود که خوابیدم
دلیلش هم واضح بود ...تو کل سرم دعوا مرافعه بود...
بعد از کشیدن ۲ تا نقاشی و خوندن ۵۰ تا ایت الکرسی خوابم برد و البته بعد از یه میزان بالایی از گریه زاری و فحش و ناسزا به عالم و آدم...
.‌‌...
من نمیدونم چه روزی تصمیم گرفتم موسیقی متن بادیگارد رو بذارم واسه زنگ گوشیم...ساعت۹ صبح... ۷ نسل جد و پدر جدم اومد جلو چشمم...دیدم عزیزی از دوران دبیرستانم داره زنگ میزنه...خوابالود و خراب گفتم هاااا؟اسمش ملیکاس ...داشتم دهن باز
اتاقم حسابی سرد شده
هر چی تابستون خنکی داشتیم تو این خونه
احتمالا از سرما یخ بزنیم زمستون
مامان که دیگه حسابی سرمایی هست و حتی تابستون به زور کولر رو روشن می کردم
شب ها ی بلوز آستین بلند می پوشم و تا صبح پتو رو تا زیر گلوم می کشم بالا
صبح ها با ی گلو درد خفیف بیدار میشم و کم کم خوب میشم
در این حد خونه سرد شده که میخوایم شوفاژ ها رو روشن کنیم
ادامه مطلب
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
بسم رب الرفیق
شب از نیمه گذشته، نشستم روی صندلی، پشت میز کامپیوتر، در غم انگیزترین حالت ممکنم، بِه می خورم! اصلا به هم نمیخورن. نه بهِ به غم، نه غم به بِه! مثل یه آهنگ تند اکشن وسط یه درامِ خسته س! طعم گَسش دهنم رو جمع کرده و تکه های بِه در کُندترین حالت ممکن دیواره ی گلوم رو چنگ میزنن و به زور پایین میرن. (یه "مگه مجبوری"ِّ خاصی توو چهره هسته های بِه هست که سعی میکنم بهش توجه نکنم!).+
 در اصل می خواستم بگم لعنت به این بیچارگی! که شب ها در خلع سلاح کام
از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه ی امن و آروم خودمون، دومی رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته ان و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی
حس الانم  شبیه آخرین دکتر فعال روی زمینه . دکترای دیگه ام هستن که اتفاقا خیلی هم ماهر ترن ، اما کرونا واسشون اهمیتی نداره و تو قرنطینه ی خونگی به سر می‌برن . دکتر خودش مریضه اما داره از آخرین مریضای کرونایی مواظبت می‌کنه . دلخوشیش اون لحظه ایه که مریض هاش سالم و سلامت ازش تشکر مس‌کنن و می‌رن . تا اینکه آخرین مریض مرخص میشه ، خودش می‌مونه و خودش . یه چند دقیقه بعد آخرین زانو می‌زنه و حالش بد می‌شه . و در حالی که داره داره نفس نفش می‌زنه و هنوز
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
دیشب خواب دیدم دارم با مریم ت صحبت می کنم و میگه با ملعون قرار داره و....
یه جوری احساس کردم آنچه بر سر من اومدده داره بر سر اون هم میاد ولی اون با زیرکی داره ملعون رو دست به سر می کنه...
خیلی دلم می خواست تو خواب بهش هشدا بد و بگم بی خیال بشه ولی دیگه بیدار شدم...
از اونجا که سر نرگسی هم خوابم درست بود و خواب دیدم خونه ملعونه و نهایتا هم همین شد پس!احتمال میدم که خبری در راه باشه...
مردک هوسباز کثیف..........
خدایا چرا نابودش نمی کنی.؟؟فقط روز به روز داره پ
الفرد ی پسر دبیرستانی مغروره که القصه خجالتی هم هست در بعضی مواقع موهای فر و مشکی داره و اصلا برای همینه که بهش میگن الفرد (؟) ، پوست برنزه ای داره و رنگ چشم هاش هم تقریبا قهوه ای هستن اما از دور احتمالا شما سیاه تشخیصشون بدین ، لبش به نسبت صورتش بزرگه اما نه اونقد که توی ذوق بزنه !
یه عینک میزنه که غالباً کثیفه ، کثیف که چه عرض کنم ، چرک از سر و روش می‌باره و از اونجا که الفرد کوسه هست با این که دیگه کف کرده اما هنور ریش نداره و اون هایی هم که داره
بسم الله مهربون :)
دلم میخواد استاد پاتولوژی کنارم باشه، بگیرم بکشمش رو آسفالت بلکه کمی دلم خنک شه. آخه بی انصاف مگه زبان اصلی درس میدی که زبان اصلی امتحان میگیری؟ خب من زبانم خیلی قوی نیست، بلدم ولی نمیتونم جواب بدم ~_~
یه کیسی داده بود گفته بود یه خانوم جوونه که سابقه درمان با کورتون داره، حالا مفصلش ورم کرده، قرمز شده، درد داره، در همه ی جهات حرکتش محدوده، نمیتونه تکونش بده، تب هم داره! تشخیص و اقدامتون چیه؟
اولش فکر کردم نقرس داره، بعد فکر
جدیدا اونقدرا حسش نیست ، یعنی حس هیچی نیست 
این روزا بهم خوش گذشته و کلی چیز میز خوب واسه نوشتن دارم ولی باشن واسه بعد 
از نظر جسمی کلا حس میکنم خوب نیستم اونقدرا و قراره یه چکاپ کلی بشم 
یه مدته کلا حس اینو دارم که بازیچه شدم بازیچه دست خیلیا ، نمیدونم درسته یا نه شایدم اشتباه میکنم 
اصلا هیچی نمیدونم هیچییییی فقط مطمنم که خدا هوامو داره و بهش اعتماد دارم 
از صبح که بیدار شدم کلا پر بغض بودم دم لبریز شدن بودم ، نشستم با مامانم به صحبت بحث کشی
این روزا حس میکنم کلمه ها میچسبن به دیواره های مغزم و بیرون نمیان. با این کاردک های مخصوص باید به جونشون بیفتم و از دیواره ها جداشون کنم و بریزشون داخل گلوم تا بلکه چندتا کلمه از دهنم بیرون بیاد.
و مامان همه اش فکر میکنه من ناراحتم و مدام ازم می پرسه ناراحتی؟ و من که دارم کم کم کنترلم رو از دست میدم با اخم جواب میدم نه ناراحت نیستم. و بعد از خودم متنفر میشم که چرا اینطوری جواب مامان رو دادم... 
 
کل تعطیلات بین دو ترم رو یا به صورت پارت تایم رفتم س
تصمیم داشتم 28دی برای دوساله شدن وبلاگم یه متن بنویسم بعد دیدم چیزی برای نوشتن ندارم. دلیلی که باعث شد این وب را بزنم انقدر حقیر که سعی دارم فراموشش کنم وبه جاش دلایل جدیدی جایگزین کنم. تصمیم داشتم همه ی حرفاما اینجا فریاد بزنم بدون سانسور باهویت جدید دختری باگوشواره های مرواریدی اما نشد تقصیر خودمه به این فکر نکردم که حتی اگه اسم خودم وکسایی که در موردشون مینویسما تغییر بدم بازم چیزی عوض نمیشه بازم خودمم باهمون شخصیتی که داشتم بازم  نمیتون
نمیتونم بگم فرایند تبدیل ادم‌ها از یه غریبه کامل به نزدیک‌ترین دوست و بعد یه دشمن خونی با تمام چم و خم و رازهات جالبه ولی قابل توجهه. به غیر از این کلی حرف تو گلوم گیر کرده که نمیدونم چجوری بگم، یسری‌هاش رو حتی نمیدونم چین. برنامم همون همیشگیه، چسبیدن به کتابام و فیلم دیدن و راه رفتن، زیاد راه رفتن.
نتیجه اینکه روز سومه بهترم
استخوان درد و درد عضلات و سردرد تموم شد
تبم پایین شاید 37.5
مشکل گلوم که دردش کم شده ولی سرفه ها باعث میشه لوزها و ته گلو زخم و متورم بشه
که غذا خوردن سخت میشه
دیشب ده ساعت خوابیدم ولی انقدر انرژیم کمه انگار دو روز پشت سرهم رفتم کوه نوردی
 
نتیجه:در انفولانزا زمان خیلی خیلی مهمه
من بیست و چهار ساعت اول سرم گرفتم و انتی بیوتیک و کلی تقویتی و با هر وعده غذایی مکمل ویتامین خوردم
روز دوم دوباره حالم بد شد بازم سرم و انتی بیو
باید گریه کنم...باید دست کنم توی گلوم و تهوعی که راه نفس کشیدنم رو بسته بالا بیارم...آزمون دادم و همون که میترسیدم سرم اومد...ورای تصور نتیحه ام بد بود...در حدی بد که انگار باید قید خوندن رشته ی مورد علاقه ام توی دانشگاه مدنظرم رو بزنم و بسپارم به سرنوشت...به طب اورژانس،اطفال،داخلی،پزشکی اجتماعی...اون هم بعد از اینهمه مدت تلاش بی وقفه...
بغضم شکست و دارم اشک میریزم و کلمات کیبورد تار شدن...من از این امتحان وحشت کردم...هیچکس نمیدونه توی دلم چه غوغایی
شده تا حالا بخواید دعا کنید بعد بفهمید چیزی که از خدا میخواید لقمه گُنده تر از دهنتونه و پشیمون بشید؟ولی من پرروتر از این حرفام،دیروز عاجزانه یه چیزی رو از خدا خواستم بعد به ذهنم خطور کرد،چه غلطا..چه لقمه گُنده تر از دهنشم میخواد،دلم شکست ولی باز ادامه دادم...میدونم با دعای گربه سیاه بارون نمیاد،میدونم بنده ی ایده آلی واسش نیستم،اصن کلا ایده آل نیستم واسه هیچکس،میدونم یه روز به خودم گفتم غلط میکنی اگه از این به بعد آرزویی کنی و آرزویی داشته
با خودم فکر میکنم که اگه من، دو سال و نیم پیش، ازدواج نکرده بودم و همچنان مجرد بودم، الان داشتم چیکار میکردم؟ برای زندگیم چه برنامه ای داشتم؟ یعنی هنوز داشتم توی یکی از خوابگاه های شهر تهران، به زندگی دانشجوییم ادامه میدادم؟ از شرایطم راضی بودم؟ هنوز به ادامه تحصیل خارج از ایران فکر میکردم؟ از اینکه هنوز مجرد بودم رضایت داشتم؟
واقعیتش اینه که دلم برای تهران و زندگی خوابگاهیم توی تهران تنگ شده، مدام توی ذهنم از اون دوران یاد میکنم ولی مطمئن
متن ترانه حمید علائی به نام دوست داره

 
دوست دارهوقتی نیستی دل من از غصه داغونهوقتی هستی و میخندی میشم دیوونهتو خودت خوب میدونی جونم به تو بستسداره باورم میشه دل به تو وابستسدوست داره میدونی این قلب دیوونههمین قلبی که بدون تو نمیتونهدوست دارهدوست دارهوقتی دوری ازم دنیا یه زندونهغصه ها میان سراغ من دیوونهمیدونم اگه نباشی کار دل زارهبعد تو چشمای من از غصه می باره.
 
منبع : سایت نکست وان موزیک
 
 
تمام اتفاقات چند سالی که گذشت رو مرور می کنم ،قلبم به درد میاد اشک توی چشمهام حلقه میزنه یه بغضی عجیب داخل گلوم میشینه که می خواد منو خفه کنه. دنیای سراسر سختی .
هر بار که اتفاق جدیدی پیش میاد این سختی رو بیشتر حس می کنم .بعد چند وقت دوباره برای من عادی میشه 
همیشه با خودم می گم همه ما ادما مشکلاتی داریم .ولی یه نفر از همون دوران کودکی سختی بکشه و دردهای روحی زیادی رو تحمل کنه سخته :/. نگاه دیگران و دلسوزی اونا بدتره 
گاهی اوقات همین آدمهای دلسوز
وقتایی که میگه «پاشو بپوش کارت دارم» میفهمم قراره یه دور اساسی سرویسم کنه. 
امروز زیر شرشر بارونی، دستامو سفت گرفته بود. من از بارون بدم میاد. هی سرمو مینداختم پایین که صورتم خیس نشه. هی کفشا سرگردونمو نیگا میکردم، هی میگفت سرتو بیگی بالا! درختا برا خاطر جناب عالیه که سبز شدن. 
گفتم: امر بفرمایید. گوشمون با شماست حضرت مهر.
گفت: نقطه ضعف تو میدونی چیه؟ نقطه ضعفت آدمان: وقتی میبینی هر آدمی یه نقطه ضعفی داره! یکی بیشعوره، یکی لاشیه، یکی نامهربونه
شاعر میگه ...
بازم درد و دوتا چشمی که داره میگه برگرد و...
بازم درد و ...دلم کم کم داره یخ میزنه تو روزای سرد و...
بازم برف و ...
دلی که قد دنیا بات داره حرفو ...
بازم برف و...تو نیستی و یه مشت خاطره مونده زیر این برف و...
بازم برف...
؟؟؟
....
خدایی؟؟؟
سوز سردی میاد...انگار واقعا قراره دوباره برف بیاد...
 به وقت ۴۲ ام اسفند!
 
دوباره منمو فکر به تو....دوباره فکرى که میشه لبخند رو لبمبازم همین لبخند لعنتىلبخندى که بغض میشه تو گلومبغضى که وا نمیشهنفس کشیدن سخت تر میشهنفسى که آه میشهبغض بالاخره اشک میشه... :)اشکى که درد میشه تو تنمبازم یاد تو افتادم...این منم...درد میشه فکر تو توى سرم...فک کنم از اول شروع میشه...اره این داستان منه همیشه...
 
 
-WINTER FLOWER-
❄❌don't copy❌
هیچ وقت یادم نبود بخاطر وجود دماغم خداروشکر کنم بله درست فهمیدین دماغ
از وقتی سرما خوردم انگار وجود دماغم ناموجود شده بود 
و خیلی با سختی نفس میکشیدم اینقدری که گلوم مثه کویر لوت میشد هر دقیقه باید آب میخوردم  
یه شب وقتی از سوزش شدید گلو از خواب پا شدم یهو گفتم خدایا شکرت اصن یادم نبوده که اگه دماغ سالم نداشتم هرشب باید با همین درد باید از خواب خوشم پا میشدم و حیرون بودم
واااای خدایا چقدر نعمت داریم که یکم گوشمون پیچونده نشه یادمون نمیاد
خد
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
دانلود آهنگ داره میریزه
هم اکنون به مناسبت تولد امام رضا (ع) ♫ دانلود مداحی داره میریزه گله که از آسمون با نوای مداح اهل بیت کربلایی جواد مقدم به همراه تکست و بهترین کیفیت آماده کرده ایم ♫
Download Old Nohe BY : Javad Moghdam | Dare Mirize With Text And 2 Quality 320 And 128 On

متن نوحه داره میریزه جواد مقدم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
داره میریزه؛ گُله که از آسمون، داره میریزه رو سرِ زمین و زمون●♪♫
داره میریزه… میریزه…●♪♫
داره میریزه از آسمون؛ ستاره ملک●♪♫
میریزه باز خدا رو
میگفت مادرم کودک شو میدید که مجری از مادرای تو استودیو پرسید بچه تون کیو بیشتر از همه دوست داره ؟همون لحظه مادرم رو کرد به بابام گفت نرگس کیو دوس داره 
بابا گفت نرگس فقط گوشی دوست داره مامان گفت آ دخترتو نشناختی اون فقط خانم .... دوس داره هیچکدوم ما رو دوست نداره :(
----- 
دیشب یک کامنت از یک فرد روسی آمده بود که بعد از ترجمه متوجه شدم اونم منو دوس داره  و ابراز علاقه کرده
++++++
خواستم بگم عشق و محبتم داره تو دنیا پخش میشه ... شاید نفر بعدی تو باشی ...
دارم کم کم یه کارایی میکنم برای خونه م ، امروز خوش بو کننده کمد گرفتم
بعدش یادم افتاد شاید نامزد جان دوست نداشته باشه لباساش این بو رو بگیره،
اینه که یه عطر دیگه هم خریدم، بعد گفتم شاید کلا نخواد بو بگیره! ولی
دیگه نمیشد کاریش بکنم فقط با این فکر که کمدامونو جدا میکنیم ، خیال خودمو
راحت کردم... یه عطرشم میذارم تو کمد همین اتاقم!
امشب با بارون
کوچیکی که زد منو یاد دورانی انداخت که هرشب نیمه شب مینشستم و میگفتم چرا
باید اینجوری میشد... بعد یکمم
میدونی،من آدم بغضای همیشگی بودم..
آدم نباریدن..آدمی که اکه ابری باشه، ابرای بزرگیه که هیچکس نمیفهمه پشتشون یه عالمه بارون تلنبار شده است.. 
هر ادمی تو زندگیش دردایی داره... منم،
هیچوقت نگفتم دردای من از بقیه دردترن!نگفتم سلطان غمم و نخواستم کسی حتی بفهمه غمگینم...
 خواهر نداشتم... تا تو اغوش مهربونش راحت غمامو زار بزنم تا سبک شم..
 همه غمام بغض شدن چسبیدن به گلوم..
من داد نزدم های های گریه نکردم، برای هیچکسی خودمو لوس نکردم..هیچکسی نداشتم سرمو بچ
. زندگی پستی و بلندی داره، ناراحتی داره شادی داره گریه و خنده داره همه‌چیز داره واسه همینم “زندگی” شده اسمش نمیتونم من این کلمه رو بدون همه‌ی چیزایی که گفتم تصور کنم غصه‌ها و ناراحتیا و شکستا هستن که ما رو قوی میکنن به ما درس میدن و کاری میکنن که قدر لحظه‌های شادمون رو بدونیم همین شادیا هستن که باعث میشن بتونیم با همه‌ی اون غصه‌ها و چیزای منفی کنار بیاییم... با همه‌ی این مکافات و مصیبتا من زندگی رو هنوزم دوس دارم... این حس باعث میشه که نارا
یه ذره دیگه زید داره میاد خونه ما و من از سمینار اومدم و یه جورایی بهترین حالتی بود که میشد واسه این روزا تصور کرد ولی عدم حضور در لحظه من رو داره میکشه. یعنی چی؟
یعنی هیچکدوم از این اتفاقا برای من نمیفته و انگار که من خواب باشم یا تو رویا که این یه اسم چسان فسان داره تو علم روانشناسی.
خیلی مزمن شده این داستان. داره مغزم خرده میشه. فکر میکردم موقته ولی میدونی چند وقته همین حالم؟
فکر میکنم یکی از علتهایی که هست اینه که یه مدت هست زندگی داره روی خو
امروز یه شاخه از میخک هایی که آقایِ میم آخرین بار آورده بود رو برداشتم با یه جلد کتاب که ببرم هدیه بدم به سرگروه یکی از درس های این ترمم که خیلی بهش زحمت داده بودیم. تو راه زنگ زدم به سرگروه و فهمیدم ساعت امتحانش اصلا به من نمیخوره، هنوز بیست دقیقه به شروع شدن امتحان مونده بود، همه ی نیمکت هایِ تو حیاط پر بود. رفتم کنار یه دختر تنها گفتم میتونم کنارتون بشیم؟ سرش رو با لبخند از روی جزوه ش آورد بالا و با مهربونی گفت : آخه چرا نشه؟
بغض تو گلوم جمع شد
 
هر کی میبینه تو رو میشه عاشقت ♪
قلبم احساس عجیبی داره بهت ♪
کم کم خودمو جا میکنم تو دلت ♪
اصلا بگو نیاد کسی دور و برت ♪
اصلا بگو نیاد کسی دور و برت ♪
نگم برات قلبم داره بوم بوم میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
نگم برات قلبم داره بوم بوم میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
دلم برات پر میزنه به سیم آخر میزنه  ♪
 
 
 دانلود آهنگ نگم برات
دستم بنده.می‌گه گوشیت داره زنگ می‌‌خوره. می‌گم خب جواب بده.می‌گه آخه روش نوشته Don't answer. می‌گم خب پس به حرفش گوش کن. می‌گه آخه چجوری اینو می‌گه؟ کاترین بهش می‌گه «احمق اسم یارو رو Don't answer ذخیره کرده». می‌گه آها، آخه یه لحظه این احساس رو منتقل کرد که واقعاً گوشی داره دستور می‌ده. بعد می‌پرسه گوشیت چجوری باز می‌شه؟ می‌گم قُلف و زنجیر نداره. pick up کنی، خودش باز می‌شه. امتحان می‌کنه و با خنده می‌گه؛ چقدر جنده. از این کلمه خوشم نمیاد. جدای از
دارم سریال می بینم. یه سریال ایتالیایی به اسم "دوست نابغه ی من"... حوادث فیلم به حدود سال 1950 بر میگرده. نگاه می کنم و فقر و ناآگاهی گلوم رو فشار می ده... برای اولین بار حس می کنم "دونستن" چقدر خوبه.
راستش... خیلی وقتا فکر می کردم یک سری چیزا رو زودتر از سنی که باید یاد گرفتم و فکر می کردم این بده. اما وقتی تو این فیلم دیدم که "ناآگاهی" می تونه چقدر به آدم ضربه بزنه خدا رو شکر کردم.
بخونید. یاد بگیرید. راجع به خودتون، روحتون، بدنتون، نیازهای خودتون و دیگر
از دیروز تا امروز انگار یک هفته گذشته
 
بعد نوشت:  استخوان درد و سردرد تموم شد
سرفه هام کم شده
تبم اومده پایین
فقط هنوز گلوم میسوزه
 
همه اینا اصلا ربطی به قرص ها نداره چون ضعیف هستن
کم شدن تبم فقط بخاطر مصرف ده کیلو لیمو شیرین در طی دو روزه
البته از این ده کیلو هنوز مونده دارم میخورم
ولی به معجزه لیمو شیرین و زنجبیل تازه ایمان بیارین
 
دکتر ازم می پرسید اطمینان داری حالت تهوع و اب ریزش نداری؟
گفتم اره
دو دفعه هم پرسید
بنده خدا نمی دونست من توی
پسرک: از آقایونی که رو چونه‌شون ریش داره خوشم نمیاد!
من: همه رو چونه‌شون ریش دارن. بابا هم رو چونه‌ش ریش داره.
پسرک: نههه اونایی ‌که میشناسم که هیچی، اشکالی نداره، ولی مردهای غریبه از اونهایی که چونه‌شون ریش داره بدم میاد.
من: خودت هم بزرگ بشی رو چونه‌ت ریش در میادااا! :دی
پسرک: مهم نیست. مطمئن باش تا اون موقع این حسم رو فراموش کرده‌م!
من: :/

وااااقعا تا حالا هیچ‌وقت اینطور قانع نشده بودم :))
دیس پپسی و علایم گوارشی وحشتناکی که اخیرا داشتم وادارم کرد بدون دادن آزمایش،درمان  H.pyloriمعده را برای خودم شروع کنم...رژیم دارویی سنگینی که مجبورم کرده به خوردن یازده قرص در روز...
یک استادی داشتیم که میگفتن فلان متخصص اطفال تمام داروهایی که تجویز میکنه رو خودش شخصا چشیده و دقیقا میفهمه این بچه موقع خوردن اون دارو چه طعمی رو خواهد چشید و چه حالی خواهد داشت...بنظرم بد نیست گاهی خودمون رو بذاریم جای بیماری که قراره نسخه ی مارو مصرف کنه...شاید اینج
چند شب پیش داشتم اپیزود ۳۹ دیالوگ باکس رو گوش می کردم. خوابم برد. خواب دیدم زهرا اومده خونمون و من براش این اپیزود رو گذاشتم. خوابمون برد و ۱۲ شب بیدار شدیم.
زهرا گفت الان چجوری بخوابیم؟
گفتم باز دیالوگ باکس گوش میدیم. از شدت آرامشی که میده خوابمون میبره :))
تو خواب دیالوگ باکس ^___^
________
پریشب یه خوابی دیدم پر از آدم هایی که سال تا سال نمی بینمشون.
________
دیشب خواب عارفه رو دیدم. عارفه کیه؟ قبلا تو اینستاگرام فالوش میکردم و اصلا پست و استوری هاش رو ه
یازو...امروز روز بد و سختی بود. بد از جهت اینکه حس های بدی داشتم. و سخت از این جهت که نمیگذشت. امروز هوا تو شرکت به شدت گرم بود و تحمل کار همزمان با گرما خیلی سخت بود. فشار کار هم یهو زیاد شد روم. از من چند تا کار میخواستن و من کشش و وقتشو نداشتم. یازو من امروز گریه کردم. از این گریه ها که بند نمیاد و خالی نمیشی. من زود گریم میگیره. ولی این گریه فرق داره. من وقتی اینجوری گریه میکنم از اعماق وجودم رنج میبرم. گلوم پر بغض شده بود و اشکم سرازیر میشد. خیلی و
میدونین چیه من میدونم ک دوسم داره اما دیگ حرفای عاشقونش خوشحالم ننیکنع زیاد فقط ی درد میذاره رد بقیع دردا 
ی درد خیلی عمیق 
نمیدونم چرا اما عجیب دلم چن وقت نبودن میخاد 
نباشم ببینم همه اینا راسته واقعا؟ یا اونی ک من فک میکنم درسته . حقیقتی ک دلم نمیخاد هیچوقت باورش کنم اما
میخاستم اینجا از عشق و عاشقیمون بگم میدونم اما اینا هم جزوشه 
علشقی فقط خنده و خوشحالی نیس 
درد داره خیلیم درد داره اما فک کنم مال من بیشترم هس
دو هفته پیش تو بیمارستان یه نفر منو هل داد و زمین خوردم. آروم افتادم. شدید نبود خیلی... 
دو هفته ست گاه و بیگاه درد دارم. دو هفته ست شب که میشه بچه ها بیقرار میشن و بشدت تکون میخورن. کلافه میشم... اذیت میشم... درد تو شکم و پهلوهام میپیچه... دو هفته ست همسرم که میخوابه ، میرم تو آشپزخونه ، دستمو جلوی دهنم میگیرم که صدام بلند نشه و گریه میکنم. دو هفته ست انگار یه تیغ تو گلوم گیر کرده. کلافه م. بیقرارم. نه از درد و تکونای بچه ها... از روضه باز خانم فاطمه زهر
دور اول خوندن اطفال رو تموم کردم و خوشحالی کردن برام کافی نیست...باید همینجا در اوج خداحافظی کنم و در تاریخ ماندگار بشم!(فقط دانشجوهای پزشکی میفهمن تئوری اطفال چه فاجعه ی عظیمیه و به جرات میشه گفت سخت ترین تئوری رو بین دروس پزشکی داره و البته یکی از حجیم ترین هاست!)
دیشب خواب دیدم نتایج امتحان تخصص اومدن و من 3000شدم!!!اول شوکه شدم و گفتم میدونستم قبول شدنش کاری هرکسی نیست اما فورا تصمیم گرفتم سال بعد پرقدرت تر بخونم!!!!اگه خود توی خوابم الان کنار
دانلود آهنگ اسمم داره یادم میره شادمهر با لینک مستقیم
دانلود اهنگ شادمهر اسمم داره یادم میره mp3
دانلود اهنگ اسمم داره یادم میره چون تو نگام نمیکنی
آهنگ جدید و زیبای اسمم داره یادم میره

شادمهر اسمم داره یادم میره 320
دانلود موزیک ویدیو اسمم داره یادم‌ میره
اهنگ اسمم داره یادم میره از شادمهرعقیلی
دانلود اهنگ اعتنا شادمهر
آیا این بار از دوام می‌آورم؟
بعید میدونم. 
درد دلتنگی توی قلبم از الان مچاله شده و مثل رگه های خورشید تو نقاشی بجه ها از قلبم به جاهای مختلف قفسه ی سینم ترکش میزنه. 
بغض داره گلوم رو خفه میکنه. و من هیچ توانی برای مقابله باهاش ندارم.
غمگینم. عمیقا غمگینم و مدام خودم رو سرزنش میکنم. چرا؟ چرا این طور شد؟ چرا دوست داشته نشدم؟ هیچ وقت؟ چرا از کودکی تا به حال این حال از من جدا نمیشه. آینده چی میشه؟ آینده چی میشه؟ آینده چی میشه؟ 
رامین میگفت تو قمار با
تلویزیون یه سریال داره میده همینجوری که دارم کار میکنم صداش از اون اتاق
داره میاد (اگه دستم بند نبود قطعاً قطعش میکردم!). یه خط در میون دیالوگ رد و بدل میکنن چرت و پرت میگن از خجالت
هم درمیان! یجورایی انگار تیکه میندازن به هم یا جملات لایک خور میگن!! این
چه وضع دیالوگ نوشتنه؟! چی میزنن اینا مینویسن؟! هه! :) بابا هجو هم دیگه حدی داره! اولین باره از تبلیغات استقبال کردم! آخیش سرم رفت! :/
بسم الله
کلا از اسم حمزه خوشم می آد... 
هم مفهوم سنگینی داره و هم اسم فردی بزرگ در اسلامه
و هم واژه های ساده داره
اصلا یه معصومیت و اقتدار خاصی داره این اسم حمزه
شاید ابوحمزه هم را به این خاطر دوست دارم
حمزه کلا برام ایستگاه برگشت به نقطه شروع دوباره است
هر وقت درجا می زنم به حمزه و کمیل رجوع می کنم برای بازگشت به دامن خدا
برای زیر نگاه خدا بودن... 
حمزه بودن هم آرزوست
قهرمان هرکس تو زندگی اش خودشه! چه بخواد چه نخواد چون داره خودشو کنترل میکنه نه قهرمانای دیگه رو! امیدوارم رسما با قدرت قهرمان زندگی خودمون بشیم، چیزی که باید اتفاق بیفته!
فضای وبلاگ نویسی به طور محسوسی تو این گرمای تابستون داره سرد میشه؛ وبلاگ ها حذف میشن! نویسنده ها خداحافظی میکنن!what's going on!?
امروز از صبح توی خونه بودم و نشستم پای لب تاپ و کارهای عقب افتاده!
بعدازظهر که شد خیلی دلم میخواست برم یه جایی و حوصلم سر رفته بود تا اینکه دوستم زنگ زد که کارم داره و میخواد بیاد خونمون گفتم بیا هستم.
وقتی داشت میرفت گفت دارم میرم روضه خونه فلانی نمیای؟ منم که از خدا خواسته و دلم لک زده بود واسه درد و دل کردن و بغضی که توی گلوم بود و دلم میخواست بترکه.
وقتی رسیدیم دیدم تقریبا شلوغه و به سختی یه جایی پیدا کردیم که بشینیم. به زور خودمونو جا دادیم ب
خودت گفتی:
همانا با هر سختی، آسانی ای هست
پس همانا با هر سختی، آسانی ای هست.
 
این فرمایشت، به یک معنا، اشاره نمیکنه به ظهور؟
سختی ای بالاتر و دردناکتر از این هست؟ فرمانروا بنظرت برای شیعه دردی از این بالاتر هست که امام داره اما نمی‌بینتش؟ امام داره ولی تنها...هم خودش تنهاست هم امامش...شیعه ای که دین داره اما بهش عمل نمیکنه...آرزوی رسیدن به لحظه ی دیدار فرمانروا رو داره، دیداری که هم خودش راضی باشه هم فرمانروا...آرزو داره اما تلاشی براش نمیکنه
وقتشه بنویسم!
چند روزی هست که دلم میخواد بتونم بنویسم‌و وقتی فکر میکنم مغزم خالیه خالیه!
سال ۹۷ تموم شد!با تموم شدن سال امیر هم تموم شد!
نمیدونم از دوریه یا هر چی!ولی چیزی که هست اون حس بدو عذاب وجدان شایدم امید به برگشتش تموم شد!
و مغز من خالی :)
روز به روز به ادمای زندگیم اضافه میشه! :)
این ادما هر‌کدوم یه خصلتای خوبی دارن که باعث میشه من از حضورشون تو زندگیم خوشحال باشم :)))
فک کنم نزدیک به ده خط نوشتمو پاک کردم!چون همش راجب ادمای زندگیم بود نه مب
چند روز نبودم پس سلام علیکم :)میان ترم داشتم هنوزم ادامه داره پروژه داشتم هنوزم ادامه داره__________________________نیمه شعبانه راستیییی عیدتون مبارک ؛)__________________________الان کلاس دانش خانواده دارم ولی یه آقایی اومده داره درباره ی تیپ شخصیتی و این چیز میزا حرف میزنه یه سری حرفاش عالیه یه سریش چرته@_@ بهترینش که من عاشقشم اینه که خیلی گوش بده خیلی دقت کن و با دقت ببین ولی کم حرف بزن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها